درباره کتاب:
بیچارگان، رمانی کوتاه در قالب مکاتبه، در زمستان 45ـ1844 نوشته و بازنویسی شد. در ماه مه داستایفسکی نسخهٔ دستنویس رمان را به گریگاروویچ به امانت داد. گریگاروویچ دستنویس را نزد دوستش نکراسوف برد. هر دو با هم شروع به خواندن دستنویس کردند و سپیده دم آن را به پایان رساندند و ساعت 4 صبح رفتند داستایفسکی را بیدار کردند و برای شاهکاری که آفریده بود به او تبریک گفتند. نکراسوف آن را با این خبر که «گوگول تازه ای ظهور کرده است» نزد بلینسکی برد و آن منتقد مشهور پس از لحظه ای تردید بر حکم نکراسوف مُهر تأیید زد. روز بعد بلینسکی با دیدار داستایفسکی فریاد زد: «جوان، هیچ می دانی چه نوشته ای؟... تو با بیست سال سن ممکن نیست خودت بدانی.» داستایفسکی سی سال بعد این صحنه را «شعف انگیزترین لحظهٔ حیاتش» خواند.
در قرآن، اسمِ بعضی پیامبران آمده است؛ اسمِ بعضی غیرپیامبران هم، چه صالح و چه طالح آمده است... صلحا عاشقِ حضرتِ باری هستند... اما حضرتِ حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقیِ خدا توفیر دارد با عاشقیِ ما... خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد، اسمِ معشوقش را کسی بداند... به او می گوید، رجل! همین... مرد!... همین... می فرماید و جاءمن اقصی المدینه رجل یسعی... جای دیگر می فرماید و جاءرجل من اقصی المدینه یسعی، یعنی این دو تا رجل با هم فرق می کنند... یکی می آید موسای نبی را نجات می دهد... قوم بنی اسرائیل را در اصل نجات می دهد...
دیگری هم قومی را از عذات نجات می دهد... اسم ش چیست؟ اسم شان چیست؟ نمی دانیم... رجل است...
هرکسی که به خاطر تلفنی که پاسخی به آن داده نشده یا ماشین مدلبالای همسایهاش بیخواب شده بهتر است سریعاً کتاب اضطراب منزلت آلن دو باتن را مطالعه کند. دو باتن در این کتاب تلاش فراوان برای دستیابی به منزلت اجتماعی را بررسی میکند، جستوجویی که بیش از آسایش مادی با عشق سروکار دارد. نویسندۀ سیر عشق برای اثبات نظریهاش از تاریخ غرب و اندیشههای سنت آگوستین تا ماکیاولی و آنتونی رابینز بهره میگیرد. دو باتن هنگامی که از فضایل مردمگریزی هوشمندانه، ارزش هنر، یا چرخاندن لابستر کنار ساحل صحبت میکند نهتنها اوقات سرگرمکنندهای را فراهم میآورد، بلکه بسیار مفید و ضروری است.