آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 4
دوست نداشتم 0

من کاتالان نیستم

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
56499
شابک:
9786006605081
انتشارات:
موضوع:
داستان های فارسی قرن14
زبان:
فارسي
سال انتشار:
1391
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
152
شماره چاپ:
1
طول:
21.5
عرض:
14.2
ارتفاع:
1.2
وزن:
179 گرم
قیمت محصول:
60,000 ریال
موجود نیست
درباره من کاتالان نیستم:
درباره کتاب:

«من کاتالان نیستم» ساختاری پست مدرن دارد و محور اصلی آن جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و مساله فوتبال است و در آن سه جوان 30 ساله در دوره هایی از سال های انقلاب، دوران جنگ و سال های اخیر حضور دارند و این رمان در لایه های پنهان گویای این است که هویت ملی و مذهبی ما دوش به دوش یکدیگر پیش می روند. در این کتاب همراه با نگاه به فضای آشفته فوتبال و مافیای مواد مخدر در کشور آرژانتین، ایده ها و ارزش های ایرانی در دوران جنگ توصیف شده است. ساختار این رمان پست مدرن بوده و در آن ارجاعات زیادی به کتاب قبلی خورشاهیان با نام «من هومبولتم» وجود دارد و در کنار آن نویسنده گوشه هایی از فضای شب شعر و جلسات نقد ادبی در سال های اخیر را نیز گنجانده شده است.

این داستان را دو شخصیت با نام های «مزدک» و «ایلیا» که خود نماینده موضوعاتی در طول داستان هستند، روایت می کنند. مزدک و ایلیا طرفداران تیم فوتبال بارسلونا هستند و در طول داستان با سفر به آرژانتین درگیر ماجرای مافیایی مواد مخدر می شوند؛ در واقع محور اصلی این داستان فوتبال و جنگ است.

در بخشی از این رمان می خوانیم:
«من و مزدک، هرگز حتی پای مان را هم در اسپانیا نگذاشته بودیم، چه برسد به این که کاتالان باشیم اما تقریبا از همان وقتی که در خیابان های خاکی شهرکی دورافتاده در طرابلس، فوتبال بازی می کردیم، طرفدار بارسلونا بودیم. اما آن اتفاق عجیب و غریب که مسیر زندگی ما را عوض کرد، نه در دوره بازی فان باستن در بارسا، که سال ها بعد که فرانک ریکارد، سرمربی بارسا بود، اتفاق افتاد.

وقتی که رونالدینیو، پس از این که گل سوم بارسا را به رئال مادرید زد، برای طرفداران رئال بوسه فرستاد و آن ها هم در اوج ناراحتی برای او دست زدند. آن روز، اولین باری بود که ما دیوید بکام را با آن قیافه ی ژولیده می دیدیم...»
برچسب‌ها: